كهنه رندی بود نام نامیاش باباكرم
گه فروتن بود و گه انبانـــه فیس و ورم
دوخت هر دم كیسه و اندوخـــت دینــار و درم
زیســـت عمــــری كامیــاب و مالدار و محـترم
چون ز عهد كودكی تا آخرین ساعت كه مرد
نان به نرخ روز خورد
در جوانی مدتی لبّاده و دستار داشت
بعد تا چندی كراوات و كت و شلوار داشت
او كه در اصلاح روی و موی خود اصرار داشت
دیدمش روزی كه از اصلاح صورت عـار داشت
گاه مو بر رخ نهاد و گاه موی از رخ سترد
نان به نرخ روز خورد
آنكه در محبس به پهلوی مدرس مینشست
ناگهان از او بــــرید و با رضا خان داد دست
چون رضا خان جیم شدخودرابه حزب توده بست
چون ورق برگشت وحزب توده هم شد ورشكست
رفت و بردرگاه فرزند رضا خان سر سپرد
نان به نرخ روز خورد
در بر اهــل وفـــا رنــگ وفاكیشان گرفت
دربساط میگساران, ساغر از ایشان گرفت
چون به درویشان رسید آیین درویشان گرفـــت
گرگ با نیرنگ, جــا در جــامه میشـان گــرفت
بر گلوی گوسفندان زبون دندان فشرد
نان به نرخ روز خورد
گرفتاد اندر ته دریای قلزم, شد نهنگ
ور به جنگلهای افریقا درآمد, شد پلنگ
گشت مستفرنگ, اندر محفـــل اهــل فـــرنـــگ
گـاه شــد رومی رومی گــاه شــد زنگی زنگ
گاه ترك و گاه تازی, گاه مرشد, گاه كرد
نان به نرخ روز خورد
گشت در هر راه نان و آب دارای رهنورد
یافت هر دم صورتی دیگر, چون طاس تخته نرد
گاه نرشد, گاه ماده, گاه زن شــد, گـــاه مـــرد
چون به دینداران رسید از باده خواری توبـه كـــرد
چون به میخواران رسید آن توبه را از یاد برد
نان به نرخ روز خورد
در بر بودائیان, آیین بودا را ستود
در بر زرتشتیان, زند و اوستا را ستود
چون مسیحی دید, انجیـل مسیحــا را ستـــود
چون كلیمی یافت, ده فرمان موســــا را ستـــود
چون مسلمان دید, خود را از مسلمانان شمرد
نان به نرخ روز خورد
مؤمنان او را یكی از مؤمنان پنداشتند
صالحان او را نكو كار و امین پنداشتند
دزدهــا او را به دزدی بی قریـــن پنـــداشتنـــد
از چه رو جمعی چنان, جمعی چنین پنداشتنـد؟
چونكه هم در زهد شهرت داشت, هم در دستبرد
نان به نرخ روز خورد
نظرات شما عزیزان:
ارسلان 
ساعت23:56---16 ارديبهشت 1391
|